تولدت مبارک
120 ساله بشی عســلــکــم .
عكس تولد ٢ تا ٥ سالكيتو همينجا میذارم که همشون یکجا باشن .
تولد دو سالگی . اردیبهشت 1387
امسال 4 بار تولد گرفتی جیگر بلای مامان . چون تازه معنی تولدو فهمیدی و کلی ذوق میکردی . اولیشو 2 هفته قبل از 28 اردیبهشت گرفتیم و مهمونات من بودم و بابایی و مامان ایران ، که عکسم ندارم ازش .
دومیشم که همون بیست و هشتم گرفتیم و کیک توئیتی سفارش دادیم آخه خیلی دوسش داشتی، آقاهه گفت عروسکشو بیارید تا همون شکلی براتون درست کنم . ولی عکس رو کیکت شبیه همه چی بود جز توئیتی . تازه شیرینی پزشون به بابایی گفته بود اگه ممکنه عروسکش بمونه اینجا ، یکی دیگه هم دیده خوشش اومده دوباره می خوام از روش بزنم . هههه .
سومیشم تهران خونه ی بابا محسن گرفتیم . همه بودن . خیــــلی خوش گذشت . ولی متاسفانه سی دی عکساش خط افتاد . آخه بعدش عروسی عمه هانی بود و موقع استفاده از دوربین اون سی دی رو از دوربین در اورده بودن و بدون قاب گذاشته بودن تو کیف و .... این عکسا رو هم از عمه هانی گرفتم :
چهارمیشم باز من بودم و تو و بابایی و با کیک دستپخت خودم جشن گرفتیم که اینم عکس نداره .
تولد 3 سالگی ، اردیبهشت 1388 :
زنونه تو خونه بود و مردا که اومدن ، شامو برداشتیم و رفتیم درخت سبز . شب خوبی بود . اینم عکساش :
باران و آیدا خانوم ( گل دخمل خاله آفرین )
اینم غذاهاش که نوش جون شد :
تولد 4 سالگی ، اردیبهشت 1389 :
بابا حسین می خواست برا تولدت چند تا از بچه های گروه فیلمبرداری که اومده بودن اینجا برای ساخت فیلم رو دعوت کنه ، ولی موند تو رودربایستی و همه رو گفت . منم خیلیا رو نتونستم دعوت کنم . امسالم رفتیم درخت سبز و واقعا خوش گذشت ولی نمیتونم از مهمونا عکس بذارم اینجا ، یعنی خودشون خواستن که عکساشونو نذارم .
باران گل و طناز خانوم ( دختر دوست بابایی ) :
بعد از تولدت هم یه شب یه کیک گرفتیم و با دوستات رفتیم کافی شاپ آفتابگردون شایگان و یه تفلد کوشولو هم اونجا گرفتیم .
تولد 5 سالگی اردیبهشت 1390 :
امسال همــــــــــــــــــــــه ی دوستاتو دعوت کردم . و چون عاشق پرنسسا مخصوصا اریل و بل بودی تولد پرنسسی گرفتیم . امیدوارم خوشت اومده باشه و لذت برده باشی . عاشّقتــــــــــــم .
اینم آخر شب انداختیم که خیلی خسته بودی گلم
و اما ..... قسمت خوشمزه ی تولد :
اینم میز تاجها و بسته های گیفت که به دوستای گلت دادی به علاوهء یه بادکنک هیدروژنی
ولی انقدر سرم شلوغ بود که نتونستم زیاد پیش تو گلم باشم . ولی فرداش با هم چند تا عکس انداختیم یادگاری :
شاید تولد 6 سالگیتو تینکر بل گرفتیم . فعلا اینو میذارم تا انشالله عکسای تفلدت :
بـابـام مي گه ماه شدي ، خوشگل من ناز شدي
مـامـان ميـگه فـدات شم قربون اون چشات شـم
شش سـال گذشت اومــدي بـراي مـــا همــدمـي
قــــراره هفت ســـاله شي عــاقل و بــالـنده شي
ميخوايم يه جشن بگيريم بيشـــتر هـمو ببينيم
هركي كه خواستي جـونم دعـــوت كن مهربونم