اوووووووووووووووووووووووووف

یادش به خیرررر . یه زمانی انقد وقت اضافه داشتم که نمیدونستم چیکار کنم . ولی همون روزا فکر میکردم اگه یه نی نی جدید داشته باشیم هم اوضاع خیلی فرق نمیکنه . اما این نهال بانوی شیطون هیچ وقتی برام نمیذاره . خیلی وقته که دیگه حتی برا خودمم وقت ندارم ولی ...

همه اینا جزیی از زندگی زیبای منه و به همشون میبالم و خدا رو صدهاااا هزار مرتبه شکر میکنم که خودم ، شوهرم و دوتا گل نازم سالمیم و وقتمونو صرف لذت بردن از زندگی میکنیم . خدا به همه سلامتی بده و خانواده ی چهار نفره ی منم در پناه خودش سلامت نگه داره .

این روزا بیشترین خبرهای خونمون از کارا و شیطونیای نهال بانو هست و حسابی هممونو مشغول کرده . 

باران گلی از بیست و چهارم اردیبهشت آبله مرغون گرفته و خونه مونده . به نظر من که بهترین موقع گرفت چون این اواخر هوا خیلی گرم شده بود ولی مدرسه ها رو تعطیل نمیکردن . این هفته آخریه رو موند خونه و تو گرما نرفت مدرسه 

سی ام هم مدرسه ها تعطیل شد و من و باران نیم ساعت رفتیم مدرسه برا خداحافظی با معلم عزیزش خانم راه چمنی .

دیگه از اخبار این مدت اینکه عید هیشکی نیومد کیش و ما تنها بودیم . الانم در حال جمع کردنیم برا اثاث کشی انشاااالله . بعد از 15 سال میخوایم اسباب کشی کنیم  

باران گلی هم برا تولدش خال خالی بود . منم یه کیک گرفتم و شب با نانا اینا و دایی رسول اینا و مامان ایران یه جشن سورپرایزی کوچولو گرفتیم تا بعد که خوب شد جشن اصلیشو بگیریم انشالله . 

تو بهمن ماه هم جشن تکلیفشونو گرفتن . یه بار تو مسجد خاتم و یه بار تو مدرسه .بعد از جشن مسجد من باران و دوستاشو بردم سمت حریره و کلی عکس انداختیم و اخرشم زدن به آب و کلی بازی کردن .