همایــش
سلام گل دخملی مامان . خوبی ؟
الهی دورت بگردم که هر روز خانوم تر از روز قبل میشی عسلم .
امروز پنجشنبه ست و طبق برنامه ی اعلام شده قرار بود همایش اسکیت و اسکوتر و دوچرخه یرگزار بشه . خاله سولماز هم زنگ زد و به ما گفت . آخه چهارشنبه تو مدارس اعلام کرده بودن که شما چون چهارشنبه مدرسه نرفته بودی نمیدونستی ولی خدا نگهداره خاله سولماز مامان مانیا رو که به ما هم خبر داد و همه با هم رفتیم همایش .
مانیا و مامانش و نسترن و نگین و مامانشون و تینا و مامانش و هستی و مامانش و خیلیــــای دیگه هم بودن .
همایش ساعت 4.5 از جلوی هایپر مارکت شروع شد ....
و به اسکله تفریحی جدید ختم شد ....
آخرشم قرعه کشی میکردن و به چند نفر جایزه میدادن ولی شما و دوستات رفتین پیش مامان سوگند که داشت مصاحبه میکرد و تا تو رو دید گفت بیا باهات مصاحبه کنم . آخه سوگند از دوستای خیلی خوب دوران کوچولوتریات بود و همیشه تو پارک ونوس با هم بازی میکردین .
راستی مصاحبه تونم احتمالا یکشنبه از اخبار جوانه ها پخش میشه .
بعدشم رفتیم پارک توتی فروتی و بعدم مامان مانیا چون میخواست بره باشگاه من و خاله مرجان شما و هستی و مانیا رو بردیم مرکز تجاری . ولی انقدر بدو بدو کردید و بازارو گذاشتید رو سرتون که یک ربع بعد از بازار در اومدیم و رفتیم پارک پشت دفتر بابایی . یا به قول مانیا پارک بابای باران . بعدشم که خاله سولماز اومد و رفتیم کافه تیامو و از خانه برگر (یا همون خرچنگی برگر خودمون) هم همبر گرفتیم و زدیم بر بدن . ولی شما طبق معمول فقط سیب زَمَنی چسبی (سیب زمینی با پنیر) خوردی .
نوووووووووووووووش جووووووووووووووونت عسیسم .