خاطرات پیش دبستانی
یک سری از خاطرات پیش دبستانیتو برات مینویسم که بدونی چقدر جیگر و بلا بودی عسلک مامان .
زنگ عاشقی :
- مامــــــــان
- جـــــــــــانم ؟
- یه چیزی بگم دعوام نمی کنی ؟
- مثلا چی ؟
- ام ................ ام ................ (خیلی آروم و زیر لب :) عـــــاشق شدم
( تا دید خندم گرفت اونم خندید و با صدای عادی گفت :)
- عاشق یکی از همکلاسیام .
( آخه تو کلاسشون دختر پسر قاطیه . ۱۰ تا دخترن ۱۳ تا پسر )
- اسمش چیه حالا ؟ چرا عاشقش شدی ؟
- اسمش ایلیاست . آخه خیلی خوش تیپ و باوقاره . همیشه هم موهاش تمیز و مرتبه .
- مامانی شما باید بگی ازش خوشم میاد . عشق برا ازدواج . شما هم که هنوز کوشولویید .
- مامان ! اندازه شما که شدم میتونم بگم عاشقش شدم ؟ می تونم باهاش ازدباج کنم ؟
....
(سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۰ )
اقرا بسم ربک الذی خلق :
امروز معلمشون ميگه قبل از عيد غدير برای اینکه بتونم داستان غدیر رو براشون بگم باید اول حضرت محمد ص رو بهشون معرفی می کردم . پس ۳ روز قبل از عید داستان حضرت محمد رو براشون ميگه . به اونجايي میرسه كه جبرائيل تو غار حرا به حضرت محمد ميگه اقراء بسم ربک لذی خلق يعني بخوان . بخوان محمد . بخوان .... ولي محمد ص ميگفته من بلد نيستم بخونم ، باران خانوم ما ميگه : خانم من اگه جاش بودم يه "يه توپ دارم قل قليه " براش ميخوندم دست از سرم بر داره تا بعدا یاد بگیرم بخونم براش .
(شنبه ۲۱ آبانماه ۱۳۹۰ )
وقتی میخوایم نماز بخونیم اینجوری حضور میگیریم مامان ( وضو ) :
صورتم را میشورم
دست راست و چپم را
سرم رو مست میکشم ( مسح )
پای راست و چپم را
( این وسط مسطا یه حرفایی هم از گلبرگ گل و اینجور چیزا بوده انگار ، که دخملی ما خودش ترجیح داده بود حذفشون کنه . )
( دوشنبه ۷ آذر ۹۰ )
مداحی باران خانوم برای عاشورا :
الـــــــــــــــــــــــــــهی مامان دورت بگرده که می خواید برنامه اجرا کنید . امروز پنجشنبه ست ، دهم آذر ۹۰ . قراره شنبه هفتم محرم ، تو سالن مدرسه برنامه اجرا کنید . فیلمشم آپلود میکنم میذارم همینجا یادگاری ، به عنوان اولین سرودی که شرکت کردی گلکم . ( خیلی خوشحالم که مدرسه تو عوض کردم . روحیه ات خیلی عوض شده و صبح تا اسم خانم محمدی میاد از جا میپری . خدایا شکرت که اشتباه نکردم . )
اصــــــــول دیــــــــن
- مامانی شعر اصول دینو بــخــــون برای خاله .
- بلد نیستــــــــــــــــــــم.
- بخون منم کمکت میکنم .
- من بچه ی مسلمــــونم اصول دیــــنو میدونم
اصول دین پـــــــــنج بوَد دانستنش گــــــنج بُوَد
اوّل خدآی یکتــــــــــــــا یعنی تک و بی همتـــا
دوم خدا عـــادل است ؟ بر همه چیز قــــادل است
سوم نبوتِ نـــــــبــــی اِمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- نبی چهــــــارم ؟
- چهارم زین العابدی
- نه مامانـــــــــــــــی ، چهارم ...................... پنچم ؟( خودم هم یادم نبود پنجمی رو یهو گفتم : ) معــــاد ؟
- آهـــــان . پنجــــم مــوادِ علـــــی
اصل شعر :
من بچه ی مسلمــــونم اصول دیــــنو میدونم
اصول دین پـــــــــنج بوَد دانستنش گــــــنج بُوَد
اوّل خدآی یکتـــــــــــــا یعنی تک و بی همتــا
دوم خدا عــــادل است بر همه چیز قادر است
سوم نبوتِ نـــــــبــــی