بارانباران، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

باران عشق

اردوی مدرسه . پنجشنبه 3 بهمن 92

1392/11/4 16:16
1,904 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااام مامانى خوشگلم.

 

قربونت برم كه بزرگ و خانوم شدي و تماااام اميد من براي زندگي.

 

ديروز معلم مهربونتون براتون اردوي آموزشي گذاشته بود و ما هم رفتيم. خيلييييى خوش گذشت به شما و دوستاتون. منم چون بابا حسين تهران بود و تنها بودم موندم پيشتون و به درخواست معلمتون كلى عكس ازتون گرفتم.

اردوي ديروزتون ساحل دامون بود چون چند تا مرغابي و خرگوش و كبوتر تو محوطه اش داشت و معلمتون ميخواست در موردشون باهاتون صحبت كنه و بيشتر با درس علومتون آشنا بشيد.

اول همگي كنار ساحل بوديم تا همه ى بچه ها جمع بشن. چند تا عكس هم گرفتيم.

 

 

وقتي همه ى بچه ها جمع شدن صبحانه خوردیم و به سمت استخر مرغابی ها رفتيم و معلمتون در مورد محل زندگي اردك ها براتون صحبت كرد.

 

يه خرگوش خوشگلم اونجا بود كه با شنيدن سر و صداى شما وروجكا در رفت :)

 

 

معلمتون در مورد خرگوش هم توضيحاتى داد و ازتون پرسيد خرگوش چطور راه ميره ؟ بعدشم ازتون خواست مثل خرگوش يجهيد :)

 

بعد از اون از روي پل وسط استخر رد شديد و روي پل هم عكس گرفتيد.

 

 

و به سمت ديگه ى پل رفتيد كه مرغابي ها از دست شما به اونجا پناه برده بودن :)

 

همه با هم راه افتادين سمت مرغابی ها ولي بازم در رفتن :)

 

همينطور كه راه ميرفتين زير يكي از درختاى بغل استخر چندتا تخم اردك پيدا كردين.

 

خانوم معلمتون اونا رو برداشت و د موردشون يكم توضيح داد و شما ياد گرفتيد كه اردك تخم گذاره. جالبه . فكر نميكنم درسايى كه ديروز ياد گرفتيد رو هررررگز فراموش كنيد :)

 

بعد هم دو سه تا از بچه ها تخم اردك ها رو سر جاشون گذاشتن.

 

يكم كه جلوتر رفتيم به لونه ى كبوترها رسيديم و شماها از ديدنشون كلي لذت برديد و مطالب جديدى از معلم مهربونتون ياد گرفتيد.

 

 

 

بعد دوباره به سمت يه استخر ديگه رفتيم كه كلي مرغابي اونجا بود.

 

معلمتون بازم در موردشون توضيح دادن. در مورد اينكه مرغابي ها هم ميتونن شنا كنن. هم راه برن و هم پرواز كنن. همچنين اينكه چطور مرغابي ها ميتونن مستقيما از توي اب شنا كنن و خيس نميشن.

 

 

اينم عكساي هنرى من از مرغابى هاي ناز :))))

 

 

 

بعد از اون پيش باغبون مهربون رفتيم و معلم از ايشون خواست كه ريشه ى يكي از درختچه هاى توى گلدون رو نشونتون بده و بازم توضيحاتي در مورد غذارساني ريشه به درخت و احتياجات درخت براي رشد براتون داد.

 

بعد همه با هم راه افتاديم به سمت كلوپ دريايى سي من كه همونجا بود.

 

همون موقع چندتا غواص داشتن ميرفتن غواصي و به خاطر شما شيطون بلاها ايستادن و توضيحاتي در مورد غواصي و دنياي زير آب دادن و باهاتون عكس هم گرفتن.

 

شما هم دستهاي كوچولوتون رو بالا برديد و دعاى قشنگتون رو بدرقه ى راهشون كرديد. قربوووون اون دستاى كوچولو و دلهاى مهربونتون برم.

 

بعد هم به لطف پدر يكى از دوستاتون كه مدير كلوپ بود سوار قايق شديد و عكس انداختيد ولي چون خانواده ها اطلاع نداشتن معلمتون اجازه ى قايق سواري ندادن :)

 

 

يكي دو تا عكس هم كنار دريا و با قايق هاي كوچكتر انداختيم.

 

 

بعد از اون همه گردش به سمت پارك برگشتيم و شماها كلى بازى كرديد.

 

بعد از اينكه خوراكى هاتون رو خورديد همه دور هم جمع شديد و باز هم يكم علوم كار كرديد.

 

آخرش هم يكى از بچه ها دعاى خيلى خيلى قشنگى خوند.

 

و باز هم شماها با دستاى كوچولوتون كه رو به آسمون زيبا گرفته بوديد براى همه دعا كرديد.

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران عشق می باشد